ارتباط با خدا
 
نگین انگشتر (روستای گرمه)
ادبی
چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:گرمه,روستا,روستای گرمه,سورنو,نگین انگشتر,نگین,انگشتر,, :: 16:25 ::  نويسنده : mohamad

در تعطيلات كريسمس  در يك بعداز ظهر سرد زمستاني  پسر 6 يا 7 ساله اي جلو ويترين مغازه اي ايستاده بود . او كفش به پا نداشت و لباسهايش پاره پاره بود.

 

زن جواني از آنجا مي گذشت. همين كه چشمش به پسرك افتاد. آرزو و اشتياق را در چشمهاي آبي او خواند.  دست كودك را گرفت و داخل مغازه برد .

 

- و برايش كفش و يك دست لباس گرمكن خريد. وقتي بيرون آمدند     زن جوان به پسرك گفت: حالا به خانه ات برگرد. اميوارم تعطيلات شاد و خوبي داشته باشي!

 

پسرك سرش را بالا آورد . نگاهي به او كرد و پرسيد :  خانم !  شما خدا هستيد؟         زن جوان لبخندي زد و جواب داد : نه پسرم !  من فقط يكي از بندگان او هستم.

 

پسرك گفت:  مطمئن بودم با او نسبتي داريد.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خبر،عـکس و مطلب از گرمه و دل نوشته و آدرس sooreno.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان